کاش مي شد
سلام<-Text1->به این وبلاک هم سری بزنید majid2014.loxblog.com


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



حادثه طوفانی عاشق عشق ضیافت های عاشق را خوشا بخشش ، خوشا ایثار خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن در یار چه دریایی میان ماست خوشا دیدار ما در خواب چه امیدی به این ساحل خوشا فریاد زیر آب خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن خوشا مردن خوشا از عاشقی مردن اگر خوابم اگر بیدار اگر مستم اگر هوشیار مرا یارای بودن نیست تو یاری کن مرا ای یار تو ای خاتون خواب من من تن خسته را دریاب مرا هم خانه کن ، تا صبح نوازش کن مرا ، تا خواب همیشه خوابتو دیدن دلیل بودن من بود چراغ راه بیداری اگر بود از تو روشن بود نه از دور و نه از نزدیک تو از خواب آمدی ای عشق خوشا خودسوزی عاشق مرا آتش زدی ای عشق لطفا با نظراتون مارا خوش حال کنید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ✿✿✿ بهترین روزگارم زیر سا یه ی تو ✿✿✿ و آدرس majid2014.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 274
:: کل نظرات : 122

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 6
:: باردید دیروز : 345
:: بازدید هفته : 351
:: بازدید ماه : 622
:: بازدید سال : 2163
:: بازدید کلی : 35443

RSS

Powered By
loxblog.Com

کاش مي شد
شنبه 7 دی 1392 ساعت 9:8 | بازدید : 410 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

کاش مي شد بار ديگر سرنوشت از سر نوشت کاش مي شد هر چه هست بر دفتر خوبي نوشت کاش مي شد از قلمهايي که بر عالم رواست با محبت , با وفا , با مهربانيها نوشت کاش مي شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگاني بي غلط حتي نوشت کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود کاين همه اي کاشها بر دفتر دلها نوشت...

خاطره ي شاديهاي ديروز تلخ ترين غمي است که امروز دارم !!!
چه کوتاه مسافر کاروانسراي قلبم شدي . سيرآب شدي و گذر کردي ...
مي دوني فاصله ي بين انگشتات واسه چيه ؟!  واسه ي اينه که يه نفر ديگه با انگشتاش اين جاي خالي رو پر کنه پس به دنبال دستي باش که تا ابد بتونه دستت رو بگيره !!!
اگر بهترين دوستم نيستي پس لا اقل بهترين دشمنم باش اگر غمخوارم نيستي لا اقل بزرگترين غمم باش هر چه هستي هميشه بهترين باش چون بهترين ها هميشه در ياد خواهند ماند پس لا اقل در بدترين خاطره هايم بهترين باش !
دستت رو بذار روي قلبت ; اين ساعت عمرته که داره تيک تيک مي کنه . جالبه هموني که بهت زندگي ميده . برات شمارش معکوس رو شروع کرده. منتظر باش اما معطل نشو. تحمل کن اما توقف نکن . قاطع باش اما لج باز نباش . صريح باش اما گستاخ نباش . بگو آره اما نگو حتما . بگو نه ولي نگو ابدا ...
هيچ وقت به هم نمي رسن
سر کلاس رياضي بود که استاد اومد رو تخته دو خط موازي کشيد خط پاييني نگاهي به خط بالايي کردو تو دلش عاشقش شد خط بالايي هم نگاهي به خط پاييني کردو اونم عاشقش شد در همين هنگام بود که استاد داد زد و گفت که دو خط موازي هيچ وقت به هم نمي رسن .
عشق مانند جنگ است آسان براي شروع مشکل براي پايان غير ممکن براي فراموش کردن !
هيچ وقت از دوست داشتن انصراف نده حتي اگه کسي بهت دروغ گفته باشه بازم بهش فرصت بده چون روزي فرا مي رسه که خودت محتاج فرصت دادن ديگران مي شي !!!
هيچ کدوممون نمي تونيم به دلمون ياد بديم که هيچ وقت نشکنه ! ولي حداقل مي تونيم بهش ياد بديم که وقتي شکست لبه ي تيزش دست اوني رو که شکستتش رو نبره ...
يکي بهم گفت آدم توي عاشقي مثل سيگار باشه ! گفتم چطور ؟! گفت سيگار با اينکه مي دونه آخرش زير پا لهش مي کنن ولي بازم تا آخرش به پاي آدم مي سوزه !!!
يه نفر يه جايي همه ي روياهاش لبخند توا و زماني که به تو فکر مي کنه احساس مي کنه که زندگي واقعا با ارزشه ... پس اين حس و ازش نگير !
اگه کسي رو دوست داشته باشي نمي توني تو چشاش زل بزني نمي توني  دوريشو تحمل کني نمي توني بهش بگي چقدر مي خوايش نميتوني بهش بگي چقدر بهش نياز داري ... واسه همينه که عاشقا ديوونه مي شن !
مرگ از زندگي پرسيد : آن چيست که باعث مي شود تو شيرين و من تلخ جلوه کنم؟ زندگي لبخندي زد و  گفت : دروغهايي  که در من نهفته است و حقيقتي که تو در وجودت داري !
مهربانم تو بگو بعد از تو از کدام دريچه ي آسمان به تماشا بنشينم و با کدام واژه عشق را معنا کنم ؟ بي تو همه ي فصلها خاکستري و همه ي ستاره ها خاموشند. کيفر شکستن دل من چند جاده غربت و چند آسمان تنهايي است باور کن من هنوز هم به قداست چشمان تو ايمان دارم براي او که وسط قلبش اندازه ي تمام عاشقانه هاي روي زمين است .
اگه همخونه مي خواي "من" اگه ديوونه مي خواي "من" بيا باهم باشيم کاشکي چشمات مال من بود تو سرت خيال من بود مثل من که آرزومي آرزوت مثال من بود.

کاش اي تنها اميد زندگانيم مي توانستم فراموشت کنم !
با اشک شوقي بر جاده ي قلبت قدم نهادم و پرچم عشق را در بلنداي آن قرار دادم تا هوا خواهانت بدانند که تير عشقت بر قلبم نشسته است ...
چه بي تابانه مي خواهمت اي دوريت آزمون زنده بگوري
از دور گل سرخي ديدم توجهم را به خود جلب کرد جلو رفتم بو کردم و با دقت گلبرگهايش را نگريستم عاشقش شدم هر چه بيشتر نگاهش مي کردم بيشتر عاشقش مي شدم
آن لحظه که در کلبه ي تنهايي خويش چشم به در دوخته بودم تو آمدي و غم و اندوه را از بين بردي .
آن شب که ماه کامل است به راحتي مي توانم عکس تو را در آسمان ببينم .
بي تو زندگي تلخ تر از شرمي است مستمر کدام اندوه ات را بگردم ؟ نبودنت يا در بند بودنت را ؟
نميدانم تو از کجا وارد دنياي آبي قلبم شدي آمدي تا به من بگويي که عشق در گرو محبت و محبت در گرو لبخند توست .
لبخند تو خلاصه ي خوبيهاست ! شيرين ترين لبخندت را براي لحظه ي ديدار نگه دار و من هم زيبا ترين غزلم را براي شب شعر چشمانت نگه داشته ام .
چند صباحي است که دل را معبد عشقت نهادم و از فراسوي فاصله ها نگاه مهربانت را بر خود خريدم روزگاري بود که تنهاييم را با مرغان آسمان تقسيم مي نمودم و همراه با بارش باران دل تنهايم را نوازش مي کردم تا اينکه نامت را شنيدم و همانا عشق بزرگت را با دنياي تنهاييم تعويض نمودم مهربانا اگر روزي ياد من در قلبت از بين رفت شکايتي ندارم زيرا ياد تو را با خود همراه خواهم کرد .
اي کاش مي دانستم پس از مرگ من چه کسي اولين اشک را خواهد ريخت و آخرين کسي که مرا از ياد خواهد برد کيست ؟!!!
هر کس که گفت بهر تو مردم دروغ گفت من راست گفتم که براي تو زنده ام !
اي کاش از روز اول نمي ديدمت و از شراره هاي بي رحمانه ي نگاهت نمي سوختم !
افسوس که در نگاهت سوختم و در آرزوي دومين نگاهت خاکستر شدم !
تا تو مي خندي به رويم با نگاه سبز وحشي زندگي را با همه بي اعتباري دوست دارم .
عشق راز پنهان تمدن و شعر سر مکتوب انسان است .
اي عشق تو کدامين قله ي بلند پيروزي رافتح کرده اي که اينچنين پر غروري ؟!
مهربانم اي تک ستاره ي آسمان زندگيم و اي تنهاترين بهانه براي زنده ماندنم از صميم قلب دوستت دارم .
اي کاش بهاي ديدنت جان بود تا با تيغ عشقت خود را قربانيت مي کردم .
اي کاش قطره اشکي بودم که از روي چشمانت زاده مي شدم بر روي گونه هايت زندگي مي کردم و بر روي لبانت جان مي سپردم .
عشق حس غريبي است که يک مرغ مهاجر دارد عشق آن نيست که لب تاقچه ي خاطره ها از ياد من و تو برود .
اي روياي زنده ي من تو يک فرشته ي مجسمي براي من .
امان از آن زماني که قلب عاشقي گرفتار خزان يک جدايي شود .
اي کاغذ سفيد که سنگيني بارها و دردهايم را به دوش مي کشي بار ديگر به رويت برايش مي نويسم که چقدر دوستش مي دارم .
گويند که شيشه ها هيچ احساس ندارند ولي وقتي روي شيشه ي بخار گرفته ي اتاقم نوشتم " نمي داني چقدر دوستش مي دارم " بارها گريه کرد .
اگر زيستن را دوست مي داشتم در تولدم نمي گريستم .
عشق تنها مرضي است که بيمار از آن لذت مي برد .
ديشب من عاشق به در خانه ي معشوق رفتم مست انگشت به در زدم گمان کردم هست همسايه سر از خانه بيرون آورد و گفت او ماه عسل رفته و سپس پنجره را بست .
چون غروب خيلي قشنگه تو خود خود غروبي چي بگم قحطي واژه ست هر چي هستي خيلي خوبي .
نمي دانم هنگام فراق و غربت بگريم يا بخندم ولي با اطمينان از فرسنگها فاصله ها به تو مي گويم که عزيزم يادت هميشه در ذهن من خواهد ماند و تا هميشه دوستت دارم .
اي مادرم اي ناب ترين غزل زندگيم زيبا ترين واژه ها را بايد وام گرفت براي توصيف تو اي بهترينم سوگند به آفتاب به مهتاب که از نفسير کردن دل درياييت ناتوانم و با واژه هاي بي تکلف فقط مي توانم بگويم خيلي زياد دوستت دارم مادر عزيزم .
وقتي که تو را ديدم بذر عشق در قلبم کاشته شد با محبت آن را آبياري کردم و با لطافت آن را نوراني کردم و اينک عشقت در قلبم سر به فلک کشيده و جوانه هاي خاطره را به ميوه هاي آرزو سپرده من با دستان انتظار ميوه هايت را مي چينم و لبريز از اميد فرياد مي کشم تک درخت عشق و اميد و آرزوي من با تمام وجود دوستت دارم .
کاش تکرار لحظه ها تکرار با تو بودن بود .
اگر صد سال پس از مرگم گورم را بشکافي خواهي ديد روي قلبم نوشته شده است دوستت دارم.
کلماتي که بعد از خواندن کلمه ي نوراني مادر به ذهن خطور مي کند : مهربان ، سنگ صبورزندگي ، تمام هستي ، خوبيها ، پاکي ها ، و هر چقدر هم بگيم بازم کمه چن تا هم شما يادآوري کنين ....
گريه مي کنم تا تو را در اشکهايم ظاهر کنم زود اشکهايم را پاک ميکنم تا کسي تو را نبيند .
يکي گفت : عشق به معناي زندگي با شخصي نيست که دوستش داريد بلکه به معناي زندگي با شخصي است که بدون حضورش قادر به ادامه ي حيات نباشيد .
شيشه ي پنجره را باران شست ، از دل من اما چه کسي نقش تو را خواهد شست ؟...
تو مانند مژده ي نو بهاري بودي که در دل من شکوفا شدي دوستت دارم تا قلب آسمانها ...
در آن هنگام که طوفان زندگي مرا در تلاطم هاي خود به هر سو مي کشاند من در فراسوي کوره راه زندگي منتظر فشردن دستان گرم تو بودم .
دوستت دارم اي کسي که درياي روياهايم در آبي چشمانت خلاصه مي شود .
شکفتن هيچ گلي به زيبايي لبخند مادر نيست .
نگاهت را براي فردايم نگه دار که بي نگاهت خواهم مرد .
اگر معلم ديني بودم ميگفتم بعد از خدا بايد تو را پرستش کرد ، اگر معلم هنر بودم مي گفتم هنر زيبايي روي تو خلاصه مي شود ، اگر معلم جغرافيا بودم مي گفتم خوش آب و هوا ترين نقطه ي زمين در کنار توست اگر معلم زبان بودم مي گفتم I Love You
اگر عاشق شدن گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است .
در برگ برگ صفحات قاموس بي انتها آن گونه که شايسته ي تو باشد ، گفتم شايد عشق گويا ترين و پر معنا ترين واژه اي باشد که بتواند وسعت بي انتهاي وجود تو را بسرايد ، بدان که تا نفس در سينه دارم دوستت دارم .
اي عشق من اي بهترينم بر من تکيه بده با اين که تو نيستي من براي هميشه با تو خواهم ماند اي باغبان کوچک قلبم بدان که باغ قلب من بدون وجود تو و بدون گرمي دستان مهربان تو خشک و مرده است و اين را بدان که هيچ باغباني توانايي اين را ندارد که دوباره آن را زنده کند مگر تو ، پس بيا که انتظار کشت مرا !
آخذين نگاه تو هر شب در دادگاه کشور عشق نشسته است من شاکي ام و ماه قاضي ، ستاره ها عکس مي گيرند ، فرشتگان خبرنگارند و مي خواهند در قيامت محشر را از مظلوميت من خبردار کنند  اشکهايم را شاهد گرفته ام و مي خواهم به داغي چشمانم شهادت دهم ، و تو ... اي کاش برگردي و در دادگاه از نگاهت دفاع کني و از من رضايت بگيري ...
اي سراپا همه خوبي تک و تنها به تو مي انديشم .
شمع داني که دم مرگ به پروانه چه گفت ؟ گفت : اي عاشق بيچاره فراموش شوي ؛ سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد ، گفت : طولي نکشد تو نيز خاموش شوي !
تو از کدام دنيايي که با بودنت ، کوير خشک وجودم با ديدگان پر راز تو سيراب مي شود و قلبم سر شار از مهر و وفاي تو به خاطر تو به تپش ادامه مي دهد .
اي کاش همچو شبنمي از چشمان زيبايت بر صورت پر رازت جاري مي شدم و آن را بوسه باران مي کردم .
تو بهاري ! نه بهاران از توست ! از تو مي گيرد وام هر بهاري اين همه زيبايي را !
بر دنياي تو قدم زنان مي روم تو را ماهي نوراني در اوج آسمان نقاشي مي کنم و تنها در جاده اي حرکت مي کنم که مرا به سوي تو روان سازد ...
تو را آنقدر مي خواستم که گل مي خواست باران را !
هيچ وقت گريه نکن ! چون هيچکس لياقت اشکهاي تو را ندارد.
اگه هم داشته باشه طاقت اشکهاي زيباي تو را نداره?????
وقتي دلم برات تنگ ميشه ميرم پشت ابرها زار زار گريه ميکنم پس وقتي بارون اومد بدون دلم برات تنگ شده به ياد من باش




براي رسيدن به هدف و مقصود بهترين راه آن است که از راه راست رو نگرداند و از گناه بپرهيزد ، بي گمان آرام ، و کام و نام نصيبش مي شود . بزرگمهر بختگان
 




دوستم نداشت دروغ ميگفت هر بار که بسراغم مي آمد با گريه ميگفتم راستش را بگو اگر مهر به ديگري داري ترا مي بخشم . و باز خنده اي ميکرد و ميگفت جز تو مهر به کسي ندارم. تا اينکه يکروز با گريه بسراغم آمد . گفت مرا ببخش به تو دروغ گفتم . دل بديگري دارم. خنده تلخي کردم و گفتم من هم بتو دروغ گفتم ترا نمي بخشم

روزي که به دنيا آمدم صدايي در گوشم طنين افکند که تا اخر عمر با من خواهد ماند!
گفتم کيستي؟ گفت : غم .
خيال ميکردم غم نام عروسکي است که ميتوان با آن بازي کرد. ولي حالا فهميدم که : خود عروسکي هستم بازيچه ي دست غم .

زندگي همانند زنگ درس نقاشي کردن است با مداد رنگي ولي بدون پاک کن زندگي درس حساب است، خوبيها را جمع، بديها را کم ، خوشي‌ها را ضرب و شاديها را تقسيم کنيم. زندگي تفريح است ميان تولد و مرگ و در نهايت زندگي نکن براي مردن، بمير براي زندگي کردن

کاش مي شد بار ديگر سرنوشت از سر نوشت کاش مي شد هر چه هست بر دفتر خوبي نوشت کاش مي شد از قلمهايي که بر عالم رواست با محبت , با وفا , با مهربانيها نوشت کاش مي شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگاني بي غلط حتي نوشت کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود کاين همه اي کاشها بر دفتر دلها نوشت ...

مهربانم تو بگو بعد از تو از کدام دريچه ي آسمان به تماشا بنشينم و با کدام واژه عشق را معنا کنم ؟ بي تو همه ي فصلها خاکستري و همه ي ستاره ها خاموشند. کيفر شکستن دل من چند جاده غربت و چند آسمان تنهايي است باور کن من هنوز هم به قداست چشمان تو ايمان دارم براي او که وسط قلبش اندازه ي تمام عاشقانه هاي روي زمين است .

وقتي که تو را ديدم بذر عشق در قلبم کاشته شد با محبت آن را آبياري کردم و با لطافت آن را نوراني کردم و اينک عشقت در قلبم سر به فلک کشيده و جوانه هاي خاطره را به ميوه هاي آرزو سپرده من با دستان انتظار ميوه هايت را مي چينم و لبريز از اميد فرياد مي کشم تک درخت عشق و اميد و آرزوي من با تمام وجود دوستت دارم .

ما به کساني عشق ورزيديم
که هيچوقت؛باران خيسشان
نکرده بود
و شبي؛

زير ريزش اشکهايمان

غرق شدند




چند صباحي است که دل را معبد عشقت نهادم و از فراسوي فاصله ها نگاه مهربانت را بر خود خريدم روزگاري بود که تنهاييم را با مرغان آسمان تقسيم مي نمودم و همراه با بارش باران دل تنهايم را نوازش مي کردم تا اينکه نامت را شنيدم و همانا عشق بزرگت را با دنياي تنهاييم تعويض نمودم مهربانا اگر روزي ياد من در قلبت از بين رفت شکايتي ندارم زيرا ياد تو را با خود همراه خواهم کرد

 

در چشمانت چيست که مرا به سوي خود ميکشد؟ در گرمي دست هايت چيست که دستهايم آنها را ميطلبد ؟ در آينه چشمهايم بنگر چه ميبيني؟ آيا ميبيني که تو را ميبيند؟ صداي طپش قلبم را ميشنوي که فرياد ميزند دوستت دارم دوست ندارم که بگويم دوستت دارم دوست دارم که بداني دوستت دارم




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: